کتابچه ی شعر طالع بینی...

ساخت وبلاگ
سوار ماشین میشم، از شلوغی خیابونا شکایت میکنه، میگم این روزا همش همه جا شلوغه

 

در مورد خرید حرف میزنه، میپرسه شما هم رفته بودین خرید؟ 

میگم من به خرید اعتقادی ندارم، بعد چشمم میفته به کتابم، کتابمو میگیرم بالا و میگم "من کتاب خریدم"

میخواد بگیرتش و ببینتش، تو دستم نگهش میدارم و فقط اسمشو میگم بهش "تسلی بخشی های فلسفه" میگه اهل فلسفه نیست، میگم آلن دوباتن کتابای خوبی داره، میگه بیشتر کتابای موفقیت میخونه

یه من هی سکوت میکنه و هیچی نمیگه، اون منی که بهش یاد دادن وقتی نشستی تو تاکسی نباید با راننده گرم بگیری، این خلاف آدابیه که از یه خانم محترم انتظار میره

یه من، اون منی که همیشه صحبت در مورد کتابا به وجد میارتش، گاهی اسم کتابای خوبی که دوسشون داشته رو میگه و میپرسه اینو هم خوندین؟ 

کتابی که دوست داشته رو برام تعریف میکنه، حرفای نویسنده رو میگه، منِ اول سکوت میکنه و تو دلم فکر میکنم آیا واقعا چرند نمیگه این نویسنده؟

آقای پشت فرمون به وجد اومده و با ذوق داره میگه این نویسنده کاری به آمار و ریاضیات نداره و من فکر میکنم که چطور میشه آمار و احتمالات رو نادیده گرفت و حرف از موفقیت زد؟

فکر میکنم این کتابا و بعضا این چرندیات فقط یه نفرو میتونه موفق کنه و اون شخص نویسندست، اونم با فروش کتاباش به آدمایی که بابت امید واهی پول میدن... 

همینطور ادامه میده به حرف زدن در مورد کتاباش و همینطوری فکر میکنم که بهش بگم این کتابا رو من وقتی سردرگم بودم و راهمو گم کرده بودم میخوندم یا نه؟ 

فکر میکنم اونم راهشو گم کرده؟ اونایی که همه ی عمر ازین کتابا میخونن چی؟ چرا هیچوقت پیداش نمیکنن که دست ازین کتابای عامه پسند بردارن و برن سراغ کتابایی که مخصوص خودشون و راه خودشونه؟ 

منِ اولیِ مبادی آداب البته سکوت میکنه و هیچی نمیگم...

نزدیک میشیم به خونه و ازم میپرسه میتونه شمارمو داشته باشه؟ و میگم نه

طوری میگم نه که انگار ازم پرسیده تشنم نیست یا گرمم نیست؟ 

میپرسه اصلا؟ 

فکر میکنم من ارتباط برقرار کردن با غریبه ها رو دوست دارم اما دلم میخواد غریبه ها غریبه بمونن، همونجایی که هستن، سر جاشون

منِ مبادی آداب اکتفا میکنه به گفتن نه

دوباره حرف میزنه ، کلمات اصرار و راحت رو می‌نوشتم، انگار اصرار نمیکنه که راحت باشم و فکر می‌کنم حالا اگه پول نگیره چیکار کنم؟ کتابچه شعرمو حاضرم به جاش بدم بهش؟

ازش میخوام نگه داره و قیمت میپرسم

هنوز در مورد کتابچه به نتیجه نرسیدم

میگه من تو مسیرم به خونم و اینقدری قاطع هست بابت پول نگرفتن که دیگه نتونم اصرار کنم، کتابچه رو میام بدم بهش که دوباره شک میفته تو دلم، به جمله ی پس این کتابچه باشه برای شما اضافه میکنم البته اگه به طالع بینی اعتقادی دارید و سریع و صریح میگه آره

پیاده میشم و به این فکر میکنم که اون کتابچه چقدر دوست داشتنی بود و چقدر دوست داشتنی میتونه باشه

کیبردفن...
ما را در سایت کیبردفن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbidel74a بازدید : 68 تاريخ : دوشنبه 5 فروردين 1398 ساعت: 4:13