بسته ی پستی رو باز کردم، جعبه ی کادوشو باز کردم، توش یه کارت پستال بود و کتاب "من او را دوست داشتم"
آخرین باری که اومده بود تهران با هم قدم میزدیم و حرف میزدیم و چقدر میچسبید حرف زذنمون و قدم زندمون با هم، همون موقع بود که جفتمون گفتیم چقدر دوست داریم این کتاب رو بخونیم، حالا گرفته بود و خودش خونده بود و فرستاده بودش برای من.
هوا خنک بود، نشسته بودم یه گوشه، جعبشو گذاشته بودم کنار و اینقدر حس خوبی داشتم که انگار همه ی حسای بد اون روزامو شسته بود...
الان داشتم کتابای شهریار مدنی پور رو نگاه میکردم و فکر کردم چقدر دلم یه همچین هدیه ای میخواد...
:)
کیبردفن...
برچسب : نویسنده : mbidel74a بازدید : 53