راس میگفت، اونی خودش رو قربانی میدونه که زندگی خوبی نداره
اونی دیگرانو مقصر میدونه که با خودش کنار نیومده
و الا آدمی که حالش با خودش و زندگیش خوبه و شکرگذار اتفاقات خوب و نعمتهای زندگیشه راحت رها میکنه
برای همین، همیشه اگه خواستم ببخشم و رها کنم چیزی رو به داشته هام فکر کردم و به اتفاقات خوب زندگیم، کلی انرژی مثبت و حس و حال خوبو درون خودم هدایت کردم تا زورم برسه زنجیرهایی که ذهن و روحم رو اسیر کردن رو بشکنم :)
من برام مهمه که داستان های زندگیمو زیبا تموم بکنم، فکر میکنم دیشب آخرین داستان نازیبای زندگی هم به نقطه ی قابل احترامی رسید و امروز همش فکر میکردم که چقدر خوب که آدمهای خوبی رو برای دوستی و برای دوست داشتن انتخاب کردم،
حتی دوستی و رابطه با آدمهای خیلی خوب هم یه جایی ممکنه به جایی برسه که دیگه نشه ادامش داد، اما فقط با اینطور آدماست که میشه با لبخند خداحافظی کرد و گفت حتی اگه دیگه تو هیچ مسیری همراه هم و کنار هم نباشیم باز هم برای هم باارزشیم و هر وقت به یاد هم بیفتیم هم این ارزش سر جاشه :)
این بود همه ی ماجرا
حالا باید سر فرصت زخمی رو نقاشی کنم که رویشگاه گلهای زیبا شده :)
پی نوشت: تو راهنمایی دوستم میگفت مشاورم ن همیشه میگه با راضیه صحبت کنید و ازش مشورت بگیرید، خیلیی دختر عالیه، تو دبیرستان هم همیار مشاور بودم، اما همیشه پس ذهنم این بود که بقیه نمیدونن من چه اشتباهات و چه حماقت هایی داشتم تو زندگیم، و الا قطعا همچین نظریی نداشتن.
امروز بعد از همه ی این سالا این جرقه تو ذهنم زده شد که من اشتباهاتم رو در قبال آدمهای درستی داشتم، آدمهای خیلی درست و عاقل و فهمیده که حالا نمیدونم باید خدا رو بابت این مساله شکر کنم یا از خودشون تشکر کنم :)
کیبردفن...برچسب : نویسنده : mbidel74a بازدید : 67