کیبردفن

متن مرتبط با «چرا اینقدر بی حوصله ام» در سایت کیبردفن نوشته شده است

کتابچه ی شعر طالع بینی...

  • سوار ماشین میشم، از شلوغی خیابونا شکایت میکنه، میگم این روزا همش همه جا شلوغه در مورد خرید حرف میزنه، میپرسه شما هم رفته بودین خرید؟ میگم من به خرید اعتقادی ندارم، بعد چشمم میفته به کتابم، کتابمو میگی, ...ادامه مطلب

  • بی حسرت از جهان نرود هیچکس به در، الا شهید عشق به تیر از کمان دوست...

  • دیشب انگار داشتم فرار میکردم، گریه میکردم و راه میرفتم و هی با ذهن خودم میجنگیدم!  با خواسته هام، با آرزوهام، با دوست داشتن هام... میخواستم که نخوام....که جز اونو نخوام!میخواستم که رها باشم، رها در آغ, ...ادامه مطلب

  • گل هایی که خشکشان کرده بود تا زیباییشان باقی بماند را له کرد و گفت، این خاک های بی ارزش را, همان بهت

  • از یکی دو نفر شنیدم که دوستی های غیر واقعی همون بهتر که تموم بشن یا دوست های غیر واقعی و بد همون بهتر که برن! و من تعجب میکنم! چطور میتونن چشمشونو به این راحتی به روی همه ی خوبی های آدمها ببندند؟ چطور, ...ادامه مطلب

  • بی رحم...

  • یه روزایی خسته میشی اززندگی و دوس داری بذاریش کنار  اما با بی رحمی ادامه میدی به کار کردن و درس خوندن و زندگی کردن... بودن بین آدما اذیتت میکنه اما بازحضور داری مدام تو جوامعی که اگه بدونن چقدر از درون شکننده و بی رمق و ضعیف شدی، خشونت و بی رحمیشون تشدید میشه و بهت اسیب میزنن.... اون روی دیگه سکه چیه روزایی که خستگی و افسردگی و ناامیدی دستاشو گذاشته رو گلومون؟, ...ادامه مطلب

  • مرا هزار امید است و هر هزار تویی

  • باید باهات حرف بزنم  نباید بذارم این احساس گناه باعث بشه رفتاری رو داشته باشم که همون پسربچه ی مغروری که وقتی فکر میکنه اشتباهی کرده و مادرش باهاش قهره از خودش نشون میده! من بهت نیاز دارم, شاید روم نشه ادعا کنم که بهترین و مهم ترینمی، شاید روم نشه بگم عاشقتم, هنوزم برام مهمه که به دروغ نخوامت، اما نباید بذارم سکوت فاصله بشه بینمون.... بهم کمک کن....  , ...ادامه مطلب

  • ما باختیم اما باید قبول کرد، شکست ما انکار عشق نیست....

  • » نمایش این صفحه بدین معناست که نویسنده وبلاگ یک مطلب را بصورت رمزدار درج کرده است و برای مشاهده کامل مطلب نیازمند آن هستید که کلمه عبور مرتبط با این مطلب را دانسته و وارد کنید. Let's block ads! بخوانید, ...ادامه مطلب

  • بین بومدن و نبودن....

  • اولین بار که با اسم بیدل نوشتم،نه میدانستم معنی ادبی اش را و نه شاعری را که به این اسم میخوانندش ،میشناختمبعد از مدتی صفحه اول یک کتاب مصرعی دیدم که کسی به نام بیدل سالها سال پیش نوشته بود و اینکه چقدر مصداق حال من بود مبهوتم کرد ،"رفتم اما همه جا تا نرسیدن رفتم"،فهمیدم شاعری هم به این اسم بوده و ان, ...ادامه مطلب

  • 1.ادبیات

  • از وقتی بیدار شدم دارم به این فکر میکنم که من اولین نمره تکی که گرفت نمره هفت ادبیاتم بود و دومیش سه و نیم زبان، حالا من دانشجوی ادبیات انگلیسی ام.به ابعاد طنز قضیه فکر میکنم، به اینکه انتقام سختی گرفتم از این دوتا درس. به ابعاد روانیش و اینکه آدم تسلیم شدن نیستم و از همونجایی بلند میشم که زمین خورد, ...ادامه مطلب

  • سلام پاییز عزیزم :)

  • پاییز می‌رسد که مرا مبتلا کند با رنگ‌های تازه مرا آشنا کند   پاییز می‌رسد که همانند سال پیش خود را دوباره در دل قالیچه جا کند   او می‌رسد که از پس نه ماه انتظار راز درخت باغچه را برملا کند   او قول داده است که امسال از سفر اندوه‌های تازه بیارد، خدا کند   او می‌رسد که باز هم عاشق کند مرا او قول داده است به قولش وفا کند   پاییز عاشق است، وَ راهی نمانده است جز اینکه روز و شب بنشیند دعا کند   شاید اثر کند، وَ خداوندِ فصل ها یک فصل را بخاطر او جا به جا کند   تقویم خواست از تو بگیرد بهار را تقدیر خواست راه شما را جدا کند   خش خش ... ، صدای پای خزان است، یک نفر در ر, ...ادامه مطلب

  • ما جهانی شبیه هم بودیم

  • هر دوتا کشته مرده ی مردن هر دوتا مثل مرد آزرده هر دوتا مثل زن پر از گفتن هر دوتا پای پشت پا خورده ما جهانی شبیه هم بودیم آسمان و زمینمان با هم فرقمان هم فقط در اینجا بود او خودش بود و من خودم بودم #علیرضا آذر,ما جهانی شبیه هم بودیم ...ادامه مطلب

  • چرا اینقدر؟

  • یه بار ازم پرسید من چرا اینقدر تورو دوستت دارم؟! تعجب کردم،این دیگه چه سوالی بود! دوست داشتن مگه چرا داره؟! اما حالا میفهمم که چیزی که مورد سوال بوده دوست داشتن نبود، اینقدر بود! من بابامو خیلی دوست دارم،طبیعتا مثل همه ی دخترا و خب مثه همه دخترا از نگاه کردن به چهره بابام حسابی انرژی میگیرم و ذوق میکنم! چشمای بابای من کوچیکن ،اما برام دوست داشتنی ترین چشمای دنیان و تا به حال برای خوندن چشمای هیچکس یک دهم تلاشم برای خوندن چشمای بابام رو هم به خرج ندادم امشب وقتی یهو نگاهم به چهره بابام افتاد که با یه لبخند آروم خوابیده بود و یهو چهره بابام و چهره اون در ه,چرا اینقدر تنهام,چرا اینقدر بدبختم,چرا اینقدر بدشانسم,چرا اینقدر خوابم میاد,چرا اینقدر بی حوصله ام,چرا اینقدر عصبی هستم,چرا اینقدر خسته ام,چرا اینقدر نگاهت بی قراره,چرا اینقدر دلم گرفته,چرا اینقدر جدی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها