کیبردفن

متن مرتبط با «کاشکی بد نشود آخر این قصه بد» در سایت کیبردفن نوشته شده است

جرمش این بود که اسرار هویدا می‌کرد...

  • احساس میکنم وبلاگم دیگه اون گوشه ی دنجی نیست که برام بودهشاید دلیلش اینه که به آدمایی فکر میکنم که آدرسشو دارن و ممکنه هر از گاهی به دنیایی سر بزنن که عریان ترین افکار و احساسات من رو میشه توش دید و خوند... و حالا دیگه چند نفر ازون آدما محرمن به دنیای درون من؟ باید رفتیه جایی که هیچکس نیستعمر این آدرس برمیگرده به نه ده سال پیشو جزئی از هویت من شدهاما رهاش میکنم در همین نقطه تمام. , ...ادامه مطلب

  • آخرین پست 97

  • ساعتای آخر سال همیشه عجیبناما هنوز آمادگی سال جدی و ندارمیه سری انتظارامو نذاشتم کناریه سری تعلقات کهنه رو نریختم دوررها نشدم، نو نشدماومدم تا اتاقمو برای بار دوم تمیز کنم تا سال تحویل آروم ترین حس ممکنو داشته باشم اینجاسال تحویل امسال همینجا تنها سر میکنم و فکر می‌کنم 98 بیشتر از هر چیز سال ساخته شدن و رشد کردن و بالغ شده خواهد بود برای مننود و هست سال محکمیه برام... چشم به راه اتفاق خوب تازه ای نیستمراضی ام... از همه چی. , ...ادامه مطلب

  • تو تنها میتوانی آخرین درمان من باشی....

  • حالمو زیبا کن... درونم رو پاک کن از نارضایتیدرونم رو پاک کن از غم های بی معنی و بی مصرفمن رو رها کن از هر چیز که جلوی پروازم رو میگیره... حسرتی که در دلم هست رو از بین ببربا چوب جادوییت رنگش رو پاک کن یا بذار تجربش کنم چیزی رو که برام شده حسرتو در نهایتکمک کن تا زندگی کنم زندگیم رو.... کمک کن تا در آغوش بگیرم لحظه هامو... شکننده و ناتوانم.... جز تو هیچ مراقب و نگهداری ندارمهیچ کن مرادر عرصه ی بیکران هیچ , ...ادامه مطلب

  • این بنده چه داند که چه میباید جست....

  • یه روزی, یهو میبینی دیگه اون آدم قبلی نیستی و زندگیت دیگه اون زندگی قبلی نیست! میبینی این زندگی جدید و این آدم جدید دوست داشتنی تر و راضی کننده تره فکر میکنی چی باعث این تغییر شد و جواب این سوال مبهوتت میکنه!  همون چیزی که باعث گریه هات و غصه های اون موقعت بود!   , ...ادامه مطلب

  • تو تنها میتوانی آخرین درمان من باشی....

  • هر کسی رو بخوام متهم کنم، باز میبینم هیچکس تقصیری نداره....اگر تو افسانه ای، یا یه خیال موهوم که از سر نیاز من به وجودت ایجاد شدی, برام مهم نیست مهم اینه که تو آسمان همه ی بن بست هایی که میشه به سمتت پرکشید....مهم اینه که میشه با یادت خشم و کینه و شکایت رو تبدیل به بغض کرد و گریه کرد و رها شد از این زنجیرها....مهم اینه که میشه بهت امید بست که میشه افتخارکرد و شاد شد ازین تنهایی و جز تورو نداشتن...., ...ادامه مطلب

  • گل هایی که خشکشان کرده بود تا زیباییشان باقی بماند را له کرد و گفت، این خاک های بی ارزش را, همان بهت

  • از یکی دو نفر شنیدم که دوستی های غیر واقعی همون بهتر که تموم بشن یا دوست های غیر واقعی و بد همون بهتر که برن! و من تعجب میکنم! چطور میتونن چشمشونو به این راحتی به روی همه ی خوبی های آدمها ببندند؟ چطور, ...ادامه مطلب

  • دارم بزرگ میشم و این زیباست!

  • به همسر شاگردم که باهام تماس گرفته بود تا در مورد کلاسای خانم حداقل چهل سالش باهام صحبت کنم گفتم من درین مورد با خود خانومتون صحبت میکنم و ازین بابت خوشحالم!  مردی که فکر میکنه به هر دلیلی باید بر همه جنبه های زندگی همسرش نظارت داشته باشه و همه چیز رو کنترل بکنه، از جمله روند کلاس خصوصی های همسرش رو، اونم در شرایطی که این خانم خودش شاغله و احتمالا داره از جیب خودش هزینه ی کلاساشو میده از نظر من اونقدر ها هم قابل احترام نیست و من از صحبت کردن باهاش امتناع کردم و حالا خوشحالم!   , ...ادامه مطلب

  • کاشکی باز بخندیم، ولی تا به ابد...

  • فکر میکردم منم دوست داشتم همه چی خوب میبود  دنیا قشنگ میبود، آدما بی عیب میبودن، شرایط همونطور که ما انتظار داشتیم و دوست داشتیم پیش میرفت، اما نیست، اما نمیشه! منم ناراحت میشم وقتی میبینم چی فکر میکر, ...ادامه مطلب

  • باختیم آخر بازی همگی دست زدند

  • آئورلیانوی عزیز، سلام دیرینه است که برات ننوشته ام و این سکوت را پایانی باید و برای پایان آن، بگذار نه به سوال هایت فکر کنم و نه به آنچه باید بگویم مبنی بر غیبتم و این همه ننوشتن ام اما  باید بگویم خنده ام گرفت وقتی خواستم بنویسم " حالا بزرگ شده ام" یادت هست چندبار این جمله را از من شنیده ای و باز هم مرا کودک دیده ای با همان دردها و رنج های کوچک و بی حاصل؟ خوشبینی احمقانه ای است که رشدی چند میلی م,باختیم,بازی,همگی,زدند ...ادامه مطلب

  • حرفی از عقل بد اندیش به یک مست زدند، باختیم آخر بازی همگی دشت زدند...

  • دوست دارم توی رویاهام زندگی کنم و حتی اگه شده رنج ببرم در ازای این رویاها دوست دارم راهی رو انتخاب کنم که عاقلانه نیست و اینقدر توی رویاهام و رویاپردازی هام فرو و البته پیش برم تا به عبارت عاقلانه، مغزم تاب برداره، اینقدر تاب برداره که دیگه به اشتباه بودنشون حتی فکر هم نکنم، که اینقدر عاشق تمام و عی, ...ادامه مطلب

  • دل نانشینی این روزها

  • یه روزایی به خودت نگاه میکنی، میبینی دیگه اون آدم قبلی نیستی، احساسات ،قلبت، روحیاتت، عوض شده و با هر کلمه و جمله ای که میخوای بگی، صدایی از درون مانعت میشه که قبلا همیشه موقع دروغ گفتنت میشنیدیش!قول دادی به خودت که به دروغ دوست نداشته باشی ادما رو، پس در مقابل ابراز احساسات عزیزترین دوستانت، عزیزتر, ...ادامه مطلب

  • حرفی از عقل بداندیش به یک مست زدند

  • امشب خوب نبودم اولش احساس می کردم یه کندو زنبور توی سرمه و حالا یه نفر یه توپو محکم زده به این کندو بعدش آروم تر شدم ،و گریه کردم و بعد وبلاگای مختلفو مرور کردم خاطراتمو  حالا سرم درد می کنه و بی حال و بی رمق موزیک نوستالژی گوش میدم و اینو مینویسم برای سالهای بعد برای وقتی دارم اینجا رو مرور میکنم  ,حرفی از عقل بداندیش به یک مست زدند ...ادامه مطلب

  • کاشکی بد نشود آخر این قصه بد

  • نگرانم صنما نگرانم صنما سیر ز جانم نکنی نگرانم که فدای دگرانم نکنی......   »گاهی چنان بدم که مبادا ببینیم :(   ,کاشکی بد نشود آخر این قصه بد,كاشكي بد نشود اخر اين قصه بد,کاشکی بد نشود آخر این قصه ی بد,كاشكي بد نشود اخر اين قصه ي بد ...ادامه مطلب

  • نگا کن واسه اینکه تو با منی،چجوری خدا رو بغل میکنم

  • خوشا به بخت بلندم که در کنار منی ِ تو هم قرار منی هم تو بی‌قــــرار منیگذشت فصل زمستان گذشت سردی و سوزبیا ورق بزن این فصــــل را، بهـــــار منیبه روزهای جدایی دو حالت است فقطدر انتظار تـــــــوام یا در انتظـــار منی“خوش است خلوت اگر یار یار من باشد”خوش است چون که شب و روز در کنار منیبمان که عشق به حال من و تو غبطه خوردبمان که یار توام ، عشق کن که یار منیبمان که مثل غـــزل‌های عاشقانه‌ی منپر از لطافت محضی و گوشــــــوار منیمن “ابتهـــــاج”‌ترین شاعــــر زمان توام تو عاشقانه ترین شعـــــر روزگـــار منی    ,نگاه کن واسه تو قلبم ...ادامه مطلب

  • چرا اینقدر؟

  • یه بار ازم پرسید من چرا اینقدر تورو دوستت دارم؟! تعجب کردم،این دیگه چه سوالی بود! دوست داشتن مگه چرا داره؟! اما حالا میفهمم که چیزی که مورد سوال بوده دوست داشتن نبود، اینقدر بود! من بابامو خیلی دوست دارم،طبیعتا مثل همه ی دخترا و خب مثه همه دخترا از نگاه کردن به چهره بابام حسابی انرژی میگیرم و ذوق میکنم! چشمای بابای من کوچیکن ،اما برام دوست داشتنی ترین چشمای دنیان و تا به حال برای خوندن چشمای هیچکس یک دهم تلاشم برای خوندن چشمای بابام رو هم به خرج ندادم امشب وقتی یهو نگاهم به چهره بابام افتاد که با یه لبخند آروم خوابیده بود و یهو چهره بابام و چهره اون در ه,چرا اینقدر تنهام,چرا اینقدر بدبختم,چرا اینقدر بدشانسم,چرا اینقدر خوابم میاد,چرا اینقدر بی حوصله ام,چرا اینقدر عصبی هستم,چرا اینقدر خسته ام,چرا اینقدر نگاهت بی قراره,چرا اینقدر دلم گرفته,چرا اینقدر جدی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها