کپشنی که حذف شد...

ساخت وبلاگ
وقتی۶سال پیش رفتم راهیان نور، نه هیچ جایی گریه کردم و نه بغض حتی، نه بعد از برگشتن چادری شدم، فقط یه صدا تو گوشم موند، جمله ای که به ظاهر هیچ مفهومی نداشت اما سالها، مدام تکرار میشد توی گوشم، صدای چمران بود که میگفت«من در آمریکا زندگی خوبی داشتم»، 

چند ماه پیش من بعد از سالها رفتم دنبال شناختن صاحب اون صدا، روزی که وصیت نامه چمران رو میخوندم، یا با زندگیشو افکارش آشنا میشدم نفسم حبس میشد و لبریز میشدم از شوق...

چند تا کتاب از شهید مطهری خوندم، گاهی عالی بود به نظرم و گاهی نه! اما به هر حال خیلی خودشون رو دوسشون داشتم.

کتاب انسان کامل مطهری رو که خوندم چمران رو برام تداعی میکرد، یا چمران از روی این کتاب ساخته شده بود و یا این کتاب از روی چمران نوشته شده بود! 

بعدا فهمیدم مطفی چمران توی کلاس ها و سخنرانی های شهید مطهری حضور داشته و احتمالا تاثیر هم پذیرفته! 

وقتی هم که فهمیدم مصطفی چمران و علی شریعتی دوست بودند، انگار جفتشونو بیشتر از قبل دوست داشتم! 

امروز اگه کلاسمو موندم بخاطر این بود که بعدش جلسه خانم دکتر مطهری، دختر شهید مطهری رو برم، دیررسیدم اما همین که رسیدم تازه شروع کردند به صحبت در مورد پدرشون! 

وقتی از شهید مطهری صحبت میکردند، مطمئن شدم که به دروغ دوستشون نداشتم! و البته که کار راحتی نیست عیار صداقت دوست داشتن رو تعیین کردند! 

بعد از جلسه مستقیم رفتم کتابخونه چون فکر کردم فهمیدم که اون کتابی که چند روزه دلم مدام بهونشو میگیره و نمیدونم چیه، کتاب نظام حقوق زن در اسلام نوشته شهید مطهری هست. توی کتابخونه اما قبل از پیدا کردن این کتاب، کتاب فاطمه فاطمه است شریعتی و کتاب انسان و خدا، که سخنرانی های چمران هست رو دیدم و برداشتم و با این سه تا کتاب توی کولم،حالا احساس آرامش و خوبیِ حالِ جان رو داشتم....

»»اعترافی که میخوام بکنم اینه که من هیچوقت برای دوست داشتنام هیچ کاری نکردم و ازین بابت شرمندم! نمیدونم چیکار باید کرد اما میدونم دوست داشتن هیچ وقت کافی نیست!

+ امروز از بهترین روزهای زندگیم بود، ازون روزایی که بعد از چند روز دلتنگی، خدا بهت یه روز خوب میده تا باورت بشه بیخودی دل نبستی به بودنش! 

کیبردفن...
ما را در سایت کیبردفن دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : mbidel74a بازدید : 126 تاريخ : پنجشنبه 25 خرداد 1396 ساعت: 3:42